شب از نوری گریزان بودِ تا نوری نباشد معنی شب را که داند
همچو عشق..
به شبش نورو طلوعش همه شب
نور آن در دلُ دردِ دلِ آن تاریکیست
ک اگر عشق نباشد دگر این مجنون کیست..
کاش اگر عشق نبود، عشق نبودش ز کسی حارو اگر بود وجودش همه عشق، همه اش عشق..
ن آن فرهاد فریاد از دلِ غم دیده اش بر دله سنگی خالی ونه آن شمع ک خود سوخت ببیند پر پروانه ی خود هیچ ندیدن همگی..