سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیب فراق
 
قالب وبلاگ
خرید آسان
پیوندهای روزانه

شبی رندی نظر کرده به دریا در غمی اصرارو هی اصرار از این ناکامیه دنیا
چ بس قفلو خموشو ساکتو کورش کند تنگیه این غم ها
بسازش ساز ناسازش زند زنهار از این دنیا
مگر عارف شوی غم دیده را رنگ خدا بینی در ان
هر چ غمش بیش خدا نزدیکتر..
چو نظر کرده ببیند غمو از کوریه دنیا ب زبان لب بزند من بیچاره چ گویم ک کافر نشوم.
بخدا غم بده اما ب توانم برسان ...
من نه عارف نیستم..
سال ها پیش ک ما در گذری رنگ غمی دیده ی ما دید عجولانه نشستیم
خدایا چ کاریست چ با من کردی

تو خدایی ک منم بنده درگاه تو بودم  مگراین است ک این عاقبتم نیست
چ بساطسیت..
من همانم ک نظر بستمو یک لحظه تعامل به کنارم ننشست
غفلتم دید خودش تمر غمم باطلو در دفتر من نمره ی ردی بنشست
سالها مهر زدم چمشو لبم کور شدم کر نشنیدم ک ببینم ردی..
ولی افسوس ک سال از پس سالی گذرو من ب کجا ،ردی آن نمره کجا..


[ یکشنبه 103/1/19 ] [ 7:20 صبح ] [ حسین دلشاد ] [ نظرات () ]

مدتی یاده خدا را یاد برد مغرور شد

پی پروازه هوایش بادهم‌ مهجور شد

 

به شبی پلیه درید آن که خزیدن قدمش بودو

شبی‌خار پرید بازو صباحی هزلی دردسرش شد

 

لب‌آبی تشنه‌تر شد تابرش دیدو، چ‌آبو عطشه‌داغی

چ کبریو غروری ‌تا منش در جهله خود مجهول شد

 

گم‌ ز خود گشت تا پری‌ بالا بلندی‌ شبحی دوره چراغی‌ بنگارش قاری

قول موجی مث دشت باده‌پرستی اگرم چون لب آن کف قرعش شد

 

شبشم درپی‌شمعی مست‌مستیه پرش بر لب شمعی طمعش خود بینی

تا بطوافی پر تب داغه تنش تش شده درسی ک خزش را چ ب پر شد

 

 

 


[ یکشنبه 103/1/19 ] [ 7:6 صبح ] [ حسین دلشاد ] [ نظرات () ]

به همان شکافه کعبه تو امیری همه دنیا

شب معراج تو هرشب چو طلوعی بخدا

 

چه کسی دیده جهان لب بزند جز تو سلونی

دره خیبر بکند قلعه بلرزد علی‌ ای شیر خدا

 

همچو آیینه‌ ی قرآن ، سخطی برتنه اشراریو یا

بینهمی‌‌ را همه رحمانیو شرحی تو ب آیات‌ خدا

 

آن زمانی که فلک بر لن‌ ترانی ارنی داد جواب

لب سینا ن علی بودو ن‌موسی پی‌منظور خدا

 

کاش میدیدی سلوکی‌‌از علی تا بنگری روی هما

جز سکوته ارنی هرچه علی بود همان بود خدا

 

یا علی گفتی علی انفاقش‌ از روی خدا قابو

همان آیه‌ی تطهیر ینی نفس علی نفسه خدا

 

پی جنگی قدمش تیر نشست تا تنو استخوانو جان را

حکما عاجزو دردش نتوان کرد توانی ب‌علاجش بخدا

 

تیر کشیدن ز تو از آن همه رنج نیست مگر حرف حسن

تا ب نمازست علی تیر کنید از بر او تا شده او غرق‌خدا

 

‌تو کجایی که گدا خواست مرادی به روکوعت

آسمان چندمی بودی‌ زدستت حاجتش‌داد خدا


[ یکشنبه 103/1/19 ] [ 5:50 صبح ] [ حسین دلشاد ] [ نظرات () ]

شب از نوری گریزان بودِ تا نوری نباشد معنی شب را که داند

همچو عشق..

به شبش نورو طلوعش همه شب

نور آن در دلُ دردِ دلِ آن تاریکیست

ک اگر عشق نباشد دگر این مجنون کیست..

کاش اگر عشق نبود، عشق نبودش ز کسی حارو اگر بود وجودش همه عشق، همه اش عشق..

ن آن فرهاد فریاد از دلِ غم دیده اش بر دله سنگی خالی ونه آن شمع ک خود سوخت ببیند پر پروانه ی خود هیچ ندیدن همگی..

 

 

 


[ شنبه 100/6/13 ] [ 6:13 صبح ] [ حسین دلشاد ] [ نظرات () ]

هر سری در آخوری جز خانه اش خانی کند                  خانه اش خاری سرش باد سزا برده کند

بر هوس لعنت هر سر به گریبان هدف                         به سر قافله بازا که خرت نعل کند

 


[ پنج شنبه 100/2/2 ] [ 6:41 عصر ] [ حسین دلشاد ] [ نظرات () ]
          مطالب قدیمی‌تر >>

.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

لینک های ویژه
صفحات دیگر
امکانات وب


بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 773973