سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیب فراق
 
قالب وبلاگ
خرید آسان
پیوندهای روزانه

علامه طباطبایی و عاقبت شیطان!!

علامه طباطبایی

شیطان خودِش و اسمِش و کارهاش چیزهایی هستن که همه‌ی ما از بچّگی باهاش سر و کار داشتیم.

برا من یه ؟ گُنده بوجود آمده که آخرِ این ماجرا چی‌می‌شه؟ و این موجود مرموز عاقبتش به کجا کشیده می‌شه؟

جواب این سوال‌ها در قرآن و گفته‌های ارزشمند امامان پاکمون اومده، و کم بیش قصه شیطان و قسَمش و ... رو شنیدیم، اما همین سوالِ منو شخصی از علامه طباطبایی می‌پرسه که شنیدنش خالی از لطف نیست!!

حالا بیایْن باهم چند دقیقه‌ای پای درس این استاد بزرگ و عزیز، و توی این کلاس درس‌آموز، بنشینیم و لذت ببریم.

 

فرجام مهلت شیطان

به استاد گفتم:

       - خدا در قرآن می‌فرماید:

       «قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»(1)

       "شیطان گفت: ای پروردگار من، مرا تا روزی که دوباره زنده شوند، مهلت ده".

       "و خدا گفت: تو از مهلت یافتگانی، تا آن روز معینِ معلوم".

       استادمیشه بفرمایید، وقت معلومی که تو این آیه خدا می‌فرماد تا اون وقت به شیطان مهلت داده تا کی هستش؟

 

استاد در جواب سوالم گفتند:

     - شیطان از خدای متعال مهلت خواست و گفت "فَأَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ، مرا تا روز قیامت مهلت بده" ولی خداوند سبحان در جوابش فرمود  "فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ"، که گویا این وقت، پیش خود شیطان هم معلوم است. 

در روایتهایی که در باره رجعت هست، آمده که لشکر امیر المومنین -علیه السلام- با شیطان و ذریّه و یارانش در حوالی بصره می‌جنگند و نزدیک می‌شود که لشکر امیر مومنان شکست بخورد، ناگاه رسول خدا از آسمان نازل می‌شوند و اینجاست که شیطان می‌فهمد که "وقت معلوم" فرا رسیده، لذا به طرف بیت المقدس می‌گریزد، ولی پیغمر اکرم او را تعقیب می‌کند و روی صخره‌ی بیت المقدس -قبله‌ی نخست مسلمانان- ، شیطان را سر می‌بُرد و دنیا پر از خیر و صلاح می‌شود (2)


[ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 3:13 عصر ] [ حسین دلشاد ] [ نظرات () ]

زندگی نامه ی شهید عباس بابایی


عباس بابایی (1329-1366) سرلشگر خلبان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی شرکت کننده در جنگ ایران و عراق و فرمانده

 عملیات نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که در جنگ ایران و عراق کشته شد.

 

زندگی و فعالیت‌ها

وی در خانواده‌ای متوسط و مذهبی در شهر قزوین و در 14 آذر 1329 متولد شد. دوره ابتدایی را در دبستان «دهخدا» و دوره متوسطه را در

 دبیرستان «نظام وفا» گذراند. پس از گرفتن دیپلم، در سال 1348 در رشته? پزشکی پذیرفته شد، اما به دلیل علاقه به خلبانی، داوطلب

 تحصیل در رشته خلبانی نیروی هوایی شد و پس از گذراندن دوره مقدماتی برای تکمیل تحصیلاتش در سال 1349 به آمریکا اعزام گشت.

در مدت تحصیل در آمریکا، در طول آموزش خلبانی، کارآموزی ممتاز محسوب شد و آموزش خلبانی، به عنوان کاپیتان تیم والیبال پایگاه نیز

انتخاب شد. پس از بازگشت به ایران بعنوان خلبان شکاری با جنگنده های اف-5 و اف-4 پرواز کرد و با ورود جنگنده اف-14 به نیروی هوایی

ایران در سال 1354، با گذراندن دوره مربوطه به عنوان خلبان جنگنده اف-14 تام‌کت در پایگاه شکاری اصفهان مستقر گردید.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، سرپرستی انجمن اسلامی پایگاه هوایی اصفهان را بر عهده گرفت. با شروع جنگ ایران و عراق،

عباس بابایی به انجام عملیات جنگی هوایی مشغول شد.در سال 1360 ضمن ارتقا به درجه? سرهنگ دومی به عنوان فرمانده «پایگاه

هشتم هوایی اصفهان» منصوب شد. به دلیل همین شایستگی ها، در 9 آذر 1362 به درجه سرهنگ تمامی ارتقاء یافت و به سمت

معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی منصوب شد و به تهران عزیمت کرد. وی پس از چهار سال رزم در مقام معاونت عملیات نیروی

هوایی، به پیشنهاد رئیس جمهور وقت و حکم فرماندهی کل قوا در 8 اردیبهشت 1366 به درجه «سرتیپی» ارتقا یافت.

تیمسار بابایی بیش از 3000 ساعت پرواز جنگی داشت و برای پیشرفت سریع عملیات و دقت در آن تنها به نظارت اکتفا نمی‌کرد بلکه

 همواره در عملیات پیش قدم بود و در تمام ماموریت‌های طراحی شده، برای آگاهی از مشکلات و خطرات احتمالی خود، آنها را آزمایش

می‌کرد. استقامت و بردباری او در انجام پروازهای طولانی مدت و طاقت فرسا با جنگنده اف-14 که گاه تا 10 ساعت بطول می انجامید و

برای پوشش دادن نقاط کور رادارهای زمینی و دفاع از حریم هوایی میهن با انجام سوخت گیری های متعدد هوایی همراه بود زبانزد خاص و

عام بود. وی تنها در فاصله سال‌های 1364 تا 1366، بیش از 60 عملیات جنگی را با موفقیت کامل به انجام رساند.

وی با دختردایی‌اش «ملیحه حکمت» در تاریخ 4 شهریور 1354 ازدواج کرد و صاحب دختری به نام «سلما» و دو پسر به نامهای «محمد» و «حسین» شد

عباس بابایی در سن 37 سالگی و پس از 60 ماموریت جنگی موفق و پس از یک عملیات برون مرزی در منطقه عملیاتی سردشت در تاریخ

 15 مرداد 1366 به آتش پدافند نیروهای خودی کشته شد. پیکر وی در مزار شهدا در جنوب شاهزاده حسین قزوین به خاک سپرده شد.


[ سه شنبه 90/10/6 ] [ 5:34 عصر ] [ حسین دلشاد ] [ نظرات () ]

 

 

شرح حدیثی از حضرت امام جعفرصادق علیه‌السلام توسط حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در جلسه درس خارج فقه ِ بیستم دی‌ماه 89 (پنجم صفر 1432).

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif

«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَا تَکُونُ الصَّدَاقَةُ إِلَّا بِحُدُودِهَا فَمَنْ کَانَتْ فِیهِ هَذِهِ الْحُدُودُ أَوْ شَیْ‏ءٌ مِنْهَا فَانْسُبْهُ إِلَى

 الصَّدَاقَةِ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ فِیهِ شَیْ‏ءٌ مِنْهَا فَلَا تَنْسُبْهُ إِلَى شَیْ‏ءٍ مِنَ الصَّدَاقَةِ فَأَوَّلُهَا أَنْ تَکُونَ سَرِیرَتُهُ وَ عَلَانِیَتُهُ لَکَ

وَاحِدَةً وَ الثَّانِی أَنْ یَرَى زَیْنَکَ زَیْنَهُ وَ شَیْنَکَ شَیْنَهُ وَ الثَّالِثَةُ أَنْ لَا تُغَیِّرَهُ عَلَیْکَ وِلَایَةٌ وَ لَا مَالٌ وَ الرَّابِعَةُ أَنْ لَا یَمْنَعَکَ

شَیْئاً تَنَالُهُ مَقْدُرَتُهُ وَ الْخَامِسَةُ وَ هِیَ تَجْمَعُ هَذِهِ الْخِصَالَ أَنْ لَا یُسْلِمَکَ عِنْدَ النَّکَبَات»
کافی، ص 651

 

 

فى الکافى، عن الصّادق (علیه‌السّلام): «لا تکون الصّداقة الاّ بحدودها». صداقت(1) مرزهائى دارد که اگر این خطوط اصلى و این مرزها وجود داشت، صداقتى که آثار فراوان شرعى و برادرى شرعى بر آن مترتب است، مترتب خواهد شد؛ والاّ نه. «فمن کانت فیه هذه الحدود او شى‌ء منها فانسبه الى الصّداقة». حالا اگر همه‌ى حدود هم نبود، بعضى از این خطوط و مرزها باید باشد تا صداقت صدق کند.

 

 

«و من لم یکن فیه شى‌ء منها فلا تنسبه الى شى‌ء من الصّداقة فأوّلها ان تکون سریرته و علانیته لک واحدة». اول این است که ظاهر و باطنش با تو یکسان باشد. اینجور نباشد که در ظاهر اظهار دوستى کند، [اما] در باطن با تو دشمن باشد؛ یا اینکه دوست نباشد حداقل خیر تو را نخواهد. این اولین شرط صداقت است.

 

«و الثّانیة ان یرى زینک زینه و شینک شینه»؛ [دوم اینکه] آنچه را که زینت توست، زینت خود بداند؛ آنچه عیب توست، عیب خود بداند. اگر شما به مقام علمى دست پیدا میکنید، یا یک کار برجسته‌اى میکنید که زینت براى شماست، این را براى خودش زینت بداند. اگر خداى نکرده چیزى در شما هست، صفتى، کارى، عملى که موجب عیب شماست، این را عیب خودش بداند؛ که طبعاً آثارى بر این مترتب است: سعى میکند برطرف کند، سعى میکند آن را پنهان کند. اینجور نباشد که منتظر بماند تا شما یک لغزشى پیدا کنید، خوشحال بشود از این لغزش. صداقت این نیست.

 

«و الثّالثة ان لاتغیّره علیک ولایة و لا مال»؛ [سوم اینکه] اگر به یک قدرتى، حکومتى، ریاستى دست پیدا کرد، یا به یک مالى دست پیدا کرد، ثروتمند شد، وضعش با تو عوض نشود، تغییر نکند. بعضى‌ها اینجورى‌اند دیگر؛ با آدم رفیقند، به مجرد اینکه به یک مال و منالى، پولى، زندگى‌اى، چیزى میرسند، آدم مى‌بیند اصلا نمیشناسند آدم را. اصلا نمیشناسد، کانّه نمیشناسد آدم را؛ از این قبیل هم دیده‌ایم آدم‌هایی را. اینجور نباشد. داشتن مال و مقام او را عوض نکند، وضعش را با تو [عوض نکند].

 

«و الرّابعة ان لا یمنعک شیئا تناله مقدرته»؛ [چهارم اینکه] هر کار از دستش برمى‌آید، از تو دریغ نکند. خدمتى میتواند بکند، کمکى، وساطتى، توصیه‌اى، هر کار میتواند براى تو بکند و خیرى به تو برساند؛ از این امتناع نکند.
«و الخامسة و هى تجمع هذه الخصال ان لا یسلمک عند النّکبات»؛ [پنجم اینکه] در نکبتها و رویگردانى‌هاى دنیا تو را رها نکند. [اگر] به یک مشکلى دچار شدى، [به یک] بیمارى‌اى دچار شدى، سختى‌اى پیدا کردى؛ انواع و اقسام سختى‌ها دیگر - حالا در زمان ما ملاحظه میکنید؛ سختى‌هاى سیاسى و سختى‌هاى اقتصادى و حیثیتى و همه چى هست دیگر؛ انواعش را داریم مى‌بینیم، که در گذشته در دورانهائى اینها را نمیدیدیم، لیکن حالا جلوى چشم ماست؛ امتحانها فراوان است - [در] اینطور موارد تو را رها نکند؛ کمک کند.

 

1) صداقت در این روایت، به معنای دوستی است.

 


[ سه شنبه 90/10/6 ] [ 5:15 عصر ] [ حسین دلشاد ] [ نظرات () ]

 

انتظار...

نمی دونم تا حالا چقدر به یاد امام زمانمون بودیم ! نمی دونم ما بیشتر به یاد اماممون بودیم و برای فرجشون دعا کردیم یا ایشون به فکر و یاد ما بودند و برای ما به خاطر گناهانمون از خدا طلب آمرزش کردند! نمی دونم ما که ادعای انتظار داریم بیشتر منتظر آقامون بودیم یا ایشون بیشتر منتظر بودند تا لحظه ای به یاد ایشان باشیم و برای فرجشان دعا کنیم نمی دونم ما بیشتر برای فرج آقامون گریه کردیم یا آقامون به خاطر گناهامون برای ما ، نمی دونم ما چقدر با اون کسایی که امام حسین رو در صحرای کربلا تنها گذاشتند فرق داریم مگر نه اینکه اون ها هم امامشون رو تنها گذاشتند مگر آن ها گناهی جز این داشتند ، نمی دونم آقامون مثل پدرشون علی سرشون رو توی کدوم چاه فرو می برند و گریه می کنند که صدایشون به ما نمی رسه شاید هم می رسه ولی ما اهمیتی نمیدیم ، شاید ناله ی همون مادری که از داغ فرزندش ناله می کنه همون ناله اماممون باشه ولی ما که چشم دلمون کور شده نمی شنویم و حتی نمی بینیم!

شاید ما که شب های جمعه منتظر ظهور آقامون هستیم ، آقامون بیشتر منتظر ما باشند تا یاریشون کنیم ! و هزاران شاید مثل این ....

ای کاش ...

ای کاش می فهمیدیم که ما همان کسانی هستیم که باید زمینه ظهور آقا را فراهم کنیم .

ای کاش می فهمیدیم هیچ یک از اشک هایی که در محرم ریختیم قبول نیست اگه اماممان به خاطر ما و گناهانمان اشک بریزند.

ای کاش هر روز دقیقه ای را برای اماممان صرف می کردیم و حداقل برای اصلاح خودمون و فرجشون دعا می کردیم !

ای کاش صدای آقایمان را می شنیدیم که گفتند خدایا ، شیعیان ما از زیادی گل ما خلق شده اند و به آب و لایت ما عجین گشته اند . خدایا آن ها را بیامرز و گناهانشان را عفو فرما.پروردگارا! آن ها را روز قیامت در مقابل چشمان دشمنان ما مواخذه مفرما ، چنانچه میزان گناهانشان بیشتر و صوابشان کمتر است از اعمال من بردار و به صواب آنها بیافزای!

 

اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان


[ یکشنبه 90/10/4 ] [ 6:40 عصر ] [ حسین دلشاد ] [ نظرات () ]
شعری از حداد عادل در وصف رهبر انقلاب
 
 
ای دل دریایی ات کشتی نشینان را امید

ای دو چشمانت چراغ شام یلدای همه

آفتاب صورتت خورشید فردای همه

ای دل دریایی ات کشتی نشینان را امید

وی نگاه روشنت فانوس دریای همه

ای بیان دلنشینت بارش باران نور

وی کلام آتشینت آتش نای همه

خنده های گاه گاهت خنده خورشید صبح

شعله لرزان آهت شمع شب های همه

قامتت نخل بلند گلشن آزادگی

سرو سرسبزی سزاوار تماشای همه

گر کسی از من نشانی از تو جوید، گویمش

خانه ای در کوچه باغ دل ، پذیرای همه

لاله زار عشق یکدم بی گل رویت مباد

ای گل رویت بهار عالم آرای همه

دکتر حداد عادل درباره ی این شعر که در وصف رهبر فرزانه انقلاب سروده است، می گوید: «زمانی که این شعر را برای ایشان خواندم، واقعا از دلم برخاست و می دانستم که ایشان هم خوش ندارند کسی از ایشان تعریف کند و خیلی با احتیاط برای ایشان خواندم. یکبار هم بیشتر نخواندم و هیچوقت هم ایشان پس از آن، سراغ این شعر را نگرفتند و از سال 1371 تا حالا هم این شعر هیچ جایی چاپ نشده است.»

نظر یادتون نره...


[ جمعه 90/10/2 ] [ 2:17 عصر ] [ حسین دلشاد ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

لینک های ویژه
صفحات دیگر
امکانات وب


بازدید امروز: 9
بازدید دیروز: 22
کل بازدیدها: 770665